شهداء در لحظه های آخر عمرشان چه می گفتند
چند روزی بیش به بیست وشش اسفند ماه باقی نمانده است و بازبغض ها سخت گلویم را فشار میدهد کم کم کاغذ پاره ها راباز از کمدم بیرون میاورم شاید مرهمی بر زخم های کهنه ام باشد و آرامشی بر قلب نا ارامم.یکی یکی ورقه ها رابرای صدمین بار نگاه میکنم تا بلکه رمز جدیدی را ازناگفته ها و نانوشته ها بیابم وقتی نامه ها و وصیتنامه ها را دوباره می خوانم می بینم هوز در مقدمه نوشته ها مانده ام و تلاش می کنم نا امیدی از درگاه خداوند را که گناه نابخشودنیست فراموش نمایم وقتی درسطور نامه به پیش میروم اشاره به منافقین است و تبیین موضع صریح و اشکار خویش در رابطه با آنهاست عشق به اسلام و انقلاب و احساس مسئولیت به خون شهدا و انجام تکلیف شرعی که انگیزه حضور در جبهه هاست را می خوانم و به قداست این راه ،امید وصل دوست را عنایتی از جانب او میداند و خالصانه و خاشعانه مسئلت می نماید و زبان را از توصیف حلاوت این وصل عاجز می داند و دست بر دعابر می دارد که خداونداشهیدان ما را درجاتشان را رفیع تر گردان و به امت ما بینایی و بصیرت در دین عنایت فرما و لذت عبادت درگاهت را نصیب امت مسلمان بگردان وبار الها رهبر ما این قلب تپنده امت اسلام را تازمان ظهور مهدی موعود (عج) حفظ بفرما. در نخستین سفارش خویش اطاعت از امام را و گوش به فرمان او بودن را مورد تاکید قرار داده است و به امت اسلام سفارش می کند تا آخرین قطره خون خود در سنگر های مرزهای اسلام مقاومت کنید و بدانید که خداوند با شماخواهد بود.به یاد میاورم خاطراتی که پدر در رابطه با این شهید برایم نقل میکرد ایشان میگفتند(( روزی به کریم گفتم کریم جان شما چندین بار به جبهه ها اعزام شده اید بگذاراین دفعه من بروم و شما در خانه به امورات منزل رسیدگی کن کریم در پاسخ من گفت پدر جبهه رفتن عشق می خواهد و شجاعت. گفت من سئوالی را از شما می پرسم اگر جواب شما با من یکی بود شما بروید وگرنه من خواهم رفت گفت: فرض کن در جبهه هستی دشمن از همه طرف به شما حمله میکند و به شما دستور حمله میدهند چه می کنید در پاسخ کفتم حفظ جان و سپس تدبیر برای شکست دشمن.کریم در پاسخ به من گفت دیدی پاسخ من با پاسخ شما متفاوت است اگر ما در جبهه باشیم و دهها متر آتش در پیش رویمان قرار گرفته باشد وقتی دستور حمله صادر شود از اتش هم خواهیم گذشت.پدر می گوید با خود اندیشیدم قانع کردن او برایم امکان نداردپس هرچه خواسته و آرزوی اوست را رضایت دادم. عید سال 64 با یکی از دوستانش که شاهد شهادتش بود صحبت میکردم از من پرسید چه نسبتی با او داری کفتم با هم آشنائیم بگو چگونه شهید شد گفت من در ان عملیات همراه کریم بودم با تعداد بسیار زیادی از تانکها روبرو شدیم چندین تانک دشمن را هم شکار کردیم تعداد زیادی از رزمندگان به شهادت رسیدند و کریم به وسیله گلوله مستقیم تانک مورد اثابت قرار گرفت و وقتی به محل استقرار کریم رسیدم هیج اثری از او نبود.به او گفتم من پدر کریم هستم و اگر غیر از این به شهادت میرسید من تعجب میکردم))
پس از شنیدن این خاطرات و صداقت در گفتار و عمل به حیرت فرو می روم و در سطر هایی دیگر به گوشه ای از راز این اخلاص پی می برم که مینویسد جنگ ما فقط به خاطر پیروزی نیست بلکه جنگ ما انجام وظیفه است و کسی که در راه انجام وظیفه میجنگد هرگز شکست نمی خورد چه شهید شود چه بکشد.
وقتی میفرمایندزنده نگاهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست یک معنی اش میتواند این باشد که در جامعه وقتی جانفشانیها اخلاص ارادت ولاییتمداری شهدا مدام گوش زد شود در جامعه حتما اثار جرم جنایت واختلاس واختلاف وکم کاری .بی قیدی بی تفاوتی اختلاف افکنی کمتر خواهد شد غفلت از شهدا اثار ناگواری دارد که کمترینش انی است که بعضا در برخی مدیران بخصوص در مدیریت فرهنگی ووزشی در رده های بالا ومیانی ست خدا نیاورد انروزی را که ذکر نام شهدا نشود
خداوند شهید بزرگوار صلاح وتمام شهدا را مقامی متعالی عنایت فرماید واجر صبر خانواده شهدا را صد چندان فرماید